همیشه یه خاطراتی هست که وقتی بهشون فکر میکنی باصدای بلند میگی: وای من چقدر خر بودم!
یه روزی میشه زنگ میزنن بهت ... داد میزنی میگی : خفه شین ... دروووووغ نگین !!! میای میبینی شلوغه ... همه مشکی پوشیدن ... دارن گریه میکنن ... چی شده ؟؟؟ میگن : یه دختر مرده ... دارن غسلش میدن !!! باورت نشد نه !!! زوده برای باور کردن ... همه بلند شدن ... انگاری دارن میارنش ... همه داد میزنن ... باورت نشده ... میگی : نه !!! این اون دختر نیست !!! تابوتو دارن میبرن راه میافتی دنبالش ... گیجی ... نمیفهمی چه خبره !!! دارن میزارنم توی قبر ... بازم نمیخوای باور کنی ... باورت میشه دارن رو اون دختر که میگفتی دنیامی خاااااک میریزن ؟؟؟ داغ میشی ... پاهات یاریت نمیکنن ... داد میزنی : چیکار میکنین نامردا !!! دارم اشکاتو میبینم ... نباشم که گریه کنی ... داری دیوونه میشی ... میگی : از تاریکی میترسه عشقم ... از تنهایی میترسه !!! اما دیگه فایده ای نداره ... شب میشه ... تو اتاق زل زدی به دیوار ... صدا خنده هام ،میپیچه تو گوشت ... یاد اون روزی که جداشدیم افتادی ... یاد گریه هام...روزای بعدش ... چی ؟؟؟ التماس میکنی که برگردی ؟؟؟ نه دیگه الان دیر شده !!! اینجـا : مـنـطـق,تـقـلـیـد اسـت کـتـاب, دکـور اسـت روزنـامه, تـبـلـیـغ اسـت ازادی, مـیـدان اسـت جـمـهـوری, خـیـابـان اسـت اسـقـلـال, تـیـم اسـت شـعـار, اسـان اسـت شـعـور, نـایـاب اسـت پـیـنـه هـای دسـت, ``عـــار``اسـت پـیـنـه بـر پـیـشـانـی, ``افـخـار``اسـت دروغ, حـلـال اسـت شـادی, حـرام اسـت اعـدام, اصـلـاح اسـت اصـلـاح, فـسـاد اسـت دانــا, افـسـرده اسـت نـادان, کـامـیـاب اسـت درد مـردم, بـــی درمـــان اســت ریــــا, ایــــمــان اســت ایــــمــان, بــرای نـان اســت ایــــنـجـا ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــران اســـت ... زخـــــم هـای آدم سرمـــایه استـــــ ســرمـــایه ات رو بــا این و اون تقـــسیم نکن داد نــزن هــوار نکش آروووم و بی ســـر صدا هــمه چی رو تحــمل کن . . . بعضی آدمهــــــا یهـو میــان . . . ! یهـو زندگیـتـــــو قشنگ میکنن . . . ! یهـو میشن همــــــه ی دلخـوشیت . . . ! یهـو میشن دلیـل خنــــــده هات . . . ! یهـو میشن دلیل نفس کشیــــدنت . . . ! … بـعــــد همینجـوری یهـو میــــــرن . . . ! یهـو گنـــــــــــد میـزنن بـه آرزوهــــات . . . ! یهـو میشن دلیل همــــــــه ی غصــه هات و همـــــــه ی اشکات . . . ! یهـو میشن سبب بالا نیـــومدن نفسـت . . . ! . . مراقب این "یهویی ها باشید" . . . زیبایی تصمیم نمی گیرد، که ما چه کسی را دوست داشته باشیم... عشق تصمیم می گیرد، که چه کسی را زیبا بدانیم... تنها نشدی به قهر دختر و پسر هوس باز میگویی تنهایی... گاهی وقت ها دلت می خواهد با یکی مهربان باشی لحـظـــهـ هـــآیَـم مـــآل تــو .. بـهـ ـ قیـمـتـــِ صـِـفـر " تـومــَـלּ " هَمـیـن کــِ تـــو کنـــآر مــלּ بــآشــی ؛ خوشبخت ترین انـســـآنـَم ........!! بزن به سلامتی دختری که زبونش تاحلق دوست پسرش میره ولی میخواداز لیوان باباش آب بخوره، میگه دهنیه ✪بعضـــــــیا نابَـــنْ ★ • °°تو فـــ♂ــــــ♀ـــــاز لاَونْ ♥ • °°مُهِمْ نیـــ ـــ♠ــ ــ ــس باو بِذا بِخــ♨ــوابَنْ • • °°بَعـْــــ◑◐ـــــضیام مِثِ مــا شـبا تنهـــــ♚ـــــایی シ °°واســــه خودِشـونْ میــ♪ــخونن♬ لالایـــ♥ـــــی♬ • • °°بعضیـــــ↭ــــام خوردن شِکَسْتِ عِشْقــ♥ـــی • • °°نـــدارنْ دیـــگه هـیـچْ حِســـــ★ــــــی و عشقی♂ هـَــر روز . . سـاعتــــ ِ دلــ♥ــم را عقبـــــ مـــی کشـَــم . . . تـــا خیــــال کنــَـــم . . دیــــر نکــــرده ای هـنــــوز .../ آقـــــا پــــωـرا تـפּجـﮧ : [!!!] با دפּωـتــ בختر خـפּב اِزدפּاجـ ڪـنیـב פּگـرنـﮧ مجـبـפּر مـیشـــیــב بـآ בפּωـتــ בخـتر دیگراלּ اِزבפּاجــ ڪـنیـב دلم ک میگیره..... میرم کناره پنجره اتاقم میشینم..اهنگ دلم واسه خودم تنگ شده جهانبخشو رو میذارم کـاش وَقـتهـ ـایِ تــَنهـ ـایی یــِکی از تو سایـه مـ ـی اومَد و مـِثلِ پــِسَرخالــه میگــُفـت ایـن روزهــا.... من دنیایمان را نقش میکنم اینجا درون نقش هایم بوسیدن آزاد است من دنیایمان را نقش میکنم اینجا درون نقش هایم بوسیدن آزاد است گفتم : تمام وجودم از آن تو بود مشکلم چیست که با من چنین میکنی ؟ گفت : آنقدر خوبی که حالم را بهم میزنی ... عشق واژه ای است بی انتها شروع و پایان ندارد هربار که برای توصیف و تعریفش کوشیدم خود را ناتوان یافتم تنها میدانم عشق تکثیر می شود و ممکن است در کنار کلمات دیگر توصیف شود ... آموخته ام که خداعشق است وعشق تنهاخداست آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم خداباتمام عظمتش عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته آموخته ام که زندگی دشواراست ولی من ازاوسخت ترم...
.
درد ندیده ای به تنهایی میگویی درد...
عاشق نشده ای به تمام عاشقان میگویی هوس ران...
بی پول نشده ای به پول میگویی چرک کف دست...
.
در خلوت برجک تنهایی خود
کمی به خودمان بیائیم...
دوستش داشته باشی
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگوی سلام،
می آیی قدم بزنیم؟
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را ببینی
گاهی وقت ها...
آدم چه چیزهایِ ساده ای راندارد...!
خیره میشم ب بیرون
اهنگو اروم اروم زیر لب زمزمه میکنم و گریه میکنم...
تقریبا شده کاره هر روزم..
نــ ـون بـــِگیرَم
نـَـ ـفت بـــِگیرَم
دِلــِ ـت گــِـرِفتِه
مَنــَـ ـــم مــیگــُــفتــَم اره
بَعد فــَقــَط مینــِشَست کِنارَم و سکوت میکــَرد
مَنــَ ــم مِثلِ کــُـــلاه قِرمِزی سَرَمو میزاشتـــَ ـــم رو زانوش…
اگر زني اميــدش را از رابطه اي بريد سکــوت اختيار مي کند ;
آن زمــان عشق و دوســت داشتنش نيز بي شک زخــمي شده است .
چمــدان هاي قلبش را بسته ،
بليــط هاي موجود ذهنـش را گرفته..
و در اصل جســم اش بجا مانده .
احســاس و روحش آنجا را رها کرده و رفته است
تــــو زندگــــي خـــيلي از مـــا يــــه
شبــــايي بـــوده
که فقط خـــــدا ميـــدونه
اسمشو تقدير نذار جدايي تقصير تو بود
هميشه يکي کم مياره اين دفعه نوبت تو بود
اگه دوباره ديدمت شرمنده از خودت نباش
زندگي اينه عزيزم يکي ميره يکي مياد
واسه همينه بعد تو به کسي دل ندادم
آره به قول تو من يه احمق سادم
آدمي که دوستت دارد، خيلي زود برايت عادي ميشود...
حرفهايش.. دوستت دارم هايش
و تو خيلي زود کلافه ميشوي...
از بهانه هايش، اشکهايش، توقع هايش...
و چون تصور ميکني که هميشه هست، هميشه دوستت دارد...
دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام
حــال مـ ــن خــــــــوب است
خــوبِ خــوب
فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی
همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست
و فکـر مـی کنـــم
ایـن روزهـــا...
خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است
چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا
او...
از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است
و مـــن...
از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهــــایم...
پـــــــــــــــرواز را دوســــت دارم
وقتـــــے از ارتفاعــــات لبانــــــت
به عمــــق آغوشـــت سقـــوط میکنــــم
چـــه سقــــوط دلنشینــــے
راستــــے
میدانستــــے پــــــــــــــرواز
را تـــو یـــادم دادے
باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است